ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

7 روز مونده

تنها روز مونده به تولد دوسالگیت مامان نگی یادش رفته ها امروز اینترنتم قطع بود بعدشم بیرون بودم الان به نت دست پیدا کردم. کمتر از یک هفته مونده تا تولدت . هر وقت که جلوی مغازه ای رد بشیم که توپ داشته باشه میگی: مامان توپ بقر ،توی خونمون پر از توپهای رنگی رنگیه اونروزم که رفتیم دوتایی سه چرخه سواری باز گفتی: مامان توپ بقر گفتم عزیزم تو توپ زیاد داری وقتی رفتیم توی مغازه هی داد میزدی: آقاهه من توپ دیاد دارم! اسم همسایمون آقای رعنایی هست ،بابا احسان بهت گفت میای یه سر بریم خونه آقای رعنایی تو هم گفتی :نه آقایی نعنایی دوست ندارم! فدات بشم که اونقدر به تیپت اهمیت میدی ،امروز آمادت کردم بریم بیرون بهت میگم چقدر خوشتیپ شدی ...
21 ارديبهشت 1392

8 روز مونده

    فقط روز مونده تا تولد دوسالگیت دخترم   اینا رو خاله هدی یاد آوری کرده:  وقتی سوال می پرسه آخر جمله اش رو مثل دارابی ها و جهرمی ها میکشه! از کجا یاد گرفته خدا میدونه دوس ندااارییییییی؟ ارابههههههههه؟ (خرابه) بلدیش؟ (بردیش) وقتی یه کار اشتباهی میکنه بهش میگم یاسمین دیگه نکن دیگه نکن با اشاره دست !حالا خانوم خانوما داره درس پس میده و ادای منو در میاره وقتی یه کاری میکنم خوشش نمیاد با همون حالت میگه مامان دیگه نکن دیگه نکن!!!! اونروز دارم بهش میگم برا مامانجون و خاله هدی بگو دیگه نکن لج کرده و میگه: دیگه بکن ،دیگه بکن!!! با یکی از دوستان خانوادگی قدیمی (٣٠ سال) رفتیم ب...
19 ارديبهشت 1392

9 روز مونده

فقط ٩ روز مونده تا تولد دوسالگیت دختر خوشگلم من که باورم نمیشه فقط 9 روز مونده یعنی کمتر از انگشتای دستم، با اینکه هر روز شاهد بالندگی و بزرگ شدنت هستم بازم برام خیلی زود گذشته معلومه که خدارو شکر خیلی خوب گذشته . امروز اومدی میگی: مامان بتنی میقام .دارم برات میریزم توی ظرف میگی نه بتنی توبی میقام؟؟ !!منم گفتم توپی نداریم دستت رو هی بالا و پایین میبردی و میگفتی توبی توبی تازه فهمیدم منظورت چیه: بتنی توبی یعنی:بستنی چوبی هزار تا توپ داری بازم میگی مامان توپ بقر من توپ میقام، بهش میگم اینهمه توپ برا چی میخوای؟میگه: بازی میکونم عروسکت رو هی میندازی بالا و هی میندازی پایین میچرخونیش و کله بدبختش رو هی میزنی ب...
18 ارديبهشت 1392

حرف زدنهات

قد بلندی نکن دخترم دیگه جدی جدی بزرگ شدی . دیگه کامل حرف میزنی همه چیز رو جمله میگی و مدام در حال تکرار کردن حرفهای مایی این قرو قاطی حرف زدنت من رو کشته ،من همیشه عاشق دختر کوچولوهایی بودم که تند تند و بچگونه حرف میزدن حالا خودم یه دونه شیرین عسلشو دارم . کلماتی که نمیدونی و یا نمیتونی رو با توضیح دادن بهم میفهمونی که منظورت چیه مثلا : ادا مامان درس ترده (غذایی که مامان درس کرده ،میخواست بگه فرنی نمیتونست بیان کنه و من نمیفهمیدم اینجوری بهم فهموند)یا بلد نبود بگه کاپشن میگفت: ترده میپوچم (وقتی سرده میپوشم)شعر میوه نخور نشسته رو آقاهه توی تلویزیون خوند حالا عصر سه ساعت برا من توضیح داد تا فهمیدم منظورش چیه( آقاهه...
17 ارديبهشت 1392

یه قرار نینیسایتی

جمعه ٦ اردیبهشت یاسمین با دو تا از دوستاش قرار داشت .آقا نیکان تپلی و عسل خانوم بلوری .من و مامانای این دو تا از وقتی سر این شیطونک ها باردار بودیم با هم آشنا شدیم و دوست شدیم ،البته آقا نیکان رو پارسال دیده بودیم ولی عسل خانوم رو بار اول بود که میدیدیم.این سه تا تموم هتل هما رو خیس آب کردن و حسابی بهشون خوش گذشت به خصوص یاسمین و نیکان ،چون عسل خانوم یه خورده غریبی میکرد. -این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته شده!   ...
16 ارديبهشت 1392

تولد حضرت فاطمه (س) روز زن و روز مادر

این عکس رو الان دیدم روزی که یاسمین زهرا دنیا اومد (دست خوشگلش توی دست مامانم) . تولد حضرت فاطمه (س) و روزن زن و صد البته روز مادر رو به مادرم و مادر شوهرم و مادربزرگ شوهرم و البته همه دوستان گل وبلاگی تبریک میگم.با یاد مادرانی که دیگه کنارمون نیستن و جاشون خیلی خالیه (مادربزرگهای من و مادربزرگ شوهرم) برای شادی روحشون یک صلوات بفرستید .  ودر ادامه یه تبریک ویژه از طرف یاسمین زهرا به .... مامان جون تناز(شهناز)،مامان جون ،ناناجون(حاج خانوم) و مامان ندا روزتون مبارک.همیشه تنتون سالم لبتون خندون و دنیا بر وفق مرادتون .   ...
11 ارديبهشت 1392

جوکهای یاسمین

اونروز عصر از خواب بیدار شده بهش میگم عصرونه چی میخوری میگه:نون ،منم بهش گفتم نون خالی که نمیشه نون با پنیر  و یا کره و...یهو گفت مامان نون هبیت(هویج)منم کلی خندیدم ازش گفتم کی آخه نون با هویج میخوره،حالا از اونروز فکر کرده نون هبیت اگه بگه خیلی خنده داره و حسابی میترکونه .،هی میره و میاد غش میکنه از خنده میگه مامان نون هبیت،منم باید سه ساعت الکی بخندم... عاشق اتوبوسه همش میگه: مامان بییم ابوبوس ،من ابوبوس دوست دارم ،میقام ابوبوس بقابم(بریم سوار اتوبوس بشیم من اتوبوس دوست دارم میخوام برم توی اتوبوس بخوابم)منم هی هر روز بهش قول میدم که فلان موقع میبرمت و سوار اتوبوست میکنم،امشب دیگه به احسان گفتم بیا یه بار سوار اتوبوسش ک...
6 ارديبهشت 1392

شیرین زبونی

دیر نور تبتاب    ادم میدنم:زیر نور مهتاب   قدم میزنم قشنگ:قدنگ   قشنگه:قدنگه خیار شور:آقارگوش وقتی میریم خرید هی داد میزنه و به فروشنده و خریدار و همه میگه:آنم دست ندنید دست ندید(خانوم دست نزنید)،بعد باباش بهش میگه کدوم خانوم؟ اونم با لهجه شیرازی میگه:او دنو(او زنو:زنه) صبح از خواب پا میشه پرده اتاقش رو میزنه کنار دارن خونه همسایه رو خراب میکنن میگه:مامان بیا نیگاه او مردو(مرده) بااااااااااااااای ماکین بدورگه اومد من ترتیدم (ماشین بزرگه اومد من ترسیدم) دمپایی:بمپایی   مامان بمپایی بابا نپوش! مامان بیا پهلوم بقاب یه تیر توچولو میقام یه توچولو(مامان بیا پهلوم بخواب یه شیر کوچولو میخ...
6 ارديبهشت 1392

یعنی میشه؟

چند روزه آخر شب بهش شیرو بیسکوویت مخلوط دادم و بعدش هم یه شیر حسابی میخورد و میخوابید ،وقتی خوابش سنگین میشد میذاشتمش توی تختش که کنار تختمونه و گاهی تا 8 ساعت و حتی یکبار تمام 9 ساعت و نیمی که خواب بود رو شیر نخورد و من بعد از 21 ماه خوابیدم ،البته بازم هی میپریدم و نگاش میکردم.با خودم گفتم یعنی میشه یاسمین هر از 2-3 ساعت برا شیر پانشه و توی تخت خودش بخوابه ؟یعنی میشه؟ تا اینکه دیشب خیلی خیار خورد با اینکه بهش چیزای گرم هم دادم ولی انگار فایده نداشت بلند شد و اومد توی تخت ما گریه و زاری که مامان پی پی،نگاه کردم و دیدم پیپی نکرده بهش گفتم پیپی داری گفت:بلی آب داغ (یه بار شکمش سخت کار میکرد گرفتیمش زیر آب داغ) خلاصه کلی من بیچاره گرفت...
5 ارديبهشت 1392